در یک روز بهاری باران میبارید.
باران میبارید و بوی خاک و گلهای بهاری عابران شهر شلوغمان را برای لحظاتی به روزهای خوش و شیرین قدیم میبرد. به آن روزهای قشنگی که دید و بازدیدهای عید صفای دیگری داشت و درختان برای آمدن بهار دغدغه ” چی بپوشم” ها را نداشتند!
کمی آن طرفتر در دل این شهر شلوغ، در فضایی دلچسب و شیرین درختان با شکوفههای سفید و صورتی برای استقبال از بهار لباس تازهای به تن کرده بودند و اینجا هم باران میبارید …
بارانی از جنس مهربانی …
26 فروردین، حامیان برای دیدار از ایتام و کودکان تحت پوشش در دفتر بنیاد خیریه نیکوکاران شریف حضور یافته و در چارچوب نقشی ماندگار قرار گرفته بودند؛ نقشی به تازگی بهار!
خیرینی که برای عید دیدنی و دیدار سوگند، سوگل و ابوالفضل به این مجموعه آمده بودند با گپ و احوالپرسی پیوند عاطفیشان را با این دوستان کوچولو محکمتر میکردند.
حامیان میگفتند: «چهقدر آسان میشود قلب این کودکان را که بیش از همه نیاز به مهربانی دارند، از شادی لبریز کرد!
اگر در زندگیمان کمی هم برای آنها جا باز کنیم، چشمان معصوم آنها نیز نوازشگر زیباییهای همان پنجرهای خواهند شد که ما از آن به دنیا نگاه میکنیم … و چه قدر قشنگ است دیدن خوشحالی و نگاه بیآلایش آنها وقتی که با زبان بیزبانی فرمان جنگ میدهند: جنگ در برابر فقر، ناکامی، ناامیدی و …»
نظر خودتان را ارسال کنید