«هرکسی با یک اعتقادی، با یک بینشی و یا با یک نگرشی نو و خلاقانه، به لحظههای خاص زندگی خود معنا و مفهوم قشنگتری میدهد. یکی با صدقه، یکی با مهربانی، یکی با عشق؛ من هم “محمدحسین” را انتخاب کردم تا در کنار کمک به او، هر دو به سختیهای زندگی لبخند زده و آنها را شکست دهیم!»
این سخنان بخشی از صحبتهای مرجان بود. حامی جوانی که بهتازگی در رشتۀ مهندسی صنایع فارغالتحصیل شده و هماکنون با اختصاصدادن بخشی از درآمد ماهیانۀ خود حامی یکی از نورِچشمیهای بنیاد است.
وی که روز پنجشنبه، دوم دیماه ۹۵، با چند تن از مهربانان و نیکوکاران برای تبریک و شادباش سالروز تولد هفتسالگی محمدحسین با دستان پُر به دیدنش آمده بود؛ آن روز مهم را برای این پسر کوچک که از سه سال پیش نگاه معصومش رنگ یتیمبودن گرفته بود، قشنگ و فراموشنشدنی نمود.
این جلسه همچون جلسات پیشین در جهت شفافسازی عملکردهای بنیاد و تکریم ایتام برگزار شد و از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۴ ادامه یافت.
مادر این کودک که بار سنگین سرپرستی یک خانوادۀ سهنفره را به دوش میکشد، بیان داشت: «سه سال پیش همسرم دار فانی را وداع گفت. نداشتن مسکن و وضعیت مالی نامناسب باعث شدند زندگی سختی را با دو پسر کوچکم تجربه کنیم. از اردیبهشت سال ۹۴ تحت پوشش بنیاد قرار گرفتیم و از آن موقع به بعد در کنار دریافت کمکهایی همچون: مستمری ماهانه، سبد کالا، کمکهزینۀ تحصیلی، لوازمالتحریر، هزینۀ درمان و … از دستاندازهای گاهوبیگاه زندگی در آمده و با اندک حقوقی که از راه “کار در منزل” به دست میآوردم، وضعمان بهتر شود. همسفر شدن با خانوادۀ نیکوکاران و رفتن به کربلای معلی یکی از بهترین خاطرات عمرم بود.»
خودش میگفت که خدا خیلی دوستشان دارد که تنها نماندهاند. خواست خدا بود که با دست بندگان نیکوکارش دست زهرا و دو پسر بیباباشدهاش را بگیرد!
حامیان هر کدام در کنار خوشوبشهای کودکانه از برکات مادی و معنوی کمک به نیازمندان و بهویژه ایتام خاطرات شنیدنی بسیاری داشتند. آنها میگفتند: «ما با پرداخت کمکهای ماهانه به این ایتام، چندین برابر آن را از خداوند دریافت میکنیم. وقتی که خدا میبیند وسیلۀ لبخند یک کودک بیپناه شدهایم، وسیلۀ خندهمان میشود.
انگار بیش از گذشته دوستمان دارد و میخواهد که سالم و سربلند بمانیم؛
برای دوست داشتن این غنچههای کوچک و دوستداشتنی؛ برای باریدن به پای گلهایی که عطر خدا میدهند!»