زندانی ۷۰۷ آزادی ….
هرشبش با شنیدن این جمله صبح می شد . روز شمارش بر دیوار سرد زندان بود و هر صبحی که شب می شد یه خانه اش خط میخورد اما نمیدانست تا چه زمانی باید روزها را پشت میله های سرد زندان شب کند .
هر شب کابوس روزهای تلخش را میدید غم دور شدن از دردانه هایش و اینکه حالا در بهزیستی چگونه روزهایشان را بدون آغوش گرم و امن پدر میگذرانند ، غم و درد جدایی از همسرش که دیگر هیچ ….
به یاد آورد روزی را که در تلاش تهیه وام بود برای ارتقاء کارش همیشه در رویاهایش خود را در مغازه نجاری بزرگی میدید اما هرگز تصور نمیکرد که گرفتن وام نتیجه اش از هم پاشیده شدن زندگی و رویاهایش بشود
درودگر قصه ما به دلیل شرایط بد اقتصادی جامعه و عدم توانایی در پرداخت اقساط وام اشتغالش محکوم به زندان شد و همسرش نیز از او جدا شد و هر سه فرزندش به دلیل نداشتن سرپرست به بهزیستی سپرده شدند اما این آخر قصه این نجار نبود …
از آنجا که یکی از رسالت های بزرگ بنیاد خیریه نیکوکاران شریف آزادی زندانیان جرایم غیر عمد و با آبرو است بر آن شدیم تا با کمک شما خیرین و به همت و پیگیری های مکرر نیک کاران این بنیاد شاهد آزادی نجار قصه یمان باشیم تا او را به آغوش گرم و پر نیاز دردانه هایش بازگردانیم .
حالا خرسندیم و برای داشتن مهربانانی چون شما به خود میبالیم که توانستیم پدری را به آغوش خانواده و فرزندانش بازگردانیم تا دیگر هیچ کدام شب را بی مهر هم سر بر بالش نگذارند.
امید است که با کمی همت و مهربانی شاهد دوری پدری از فزرندانش نباشیم
نظر خودتان را ارسال کنید