نمی دانم این انتظار کی به پایان می رسد؟ نمی دانم چند بار دیگر باید دعای وَ عَجِّلْ لِوَلِيِّكَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِيَةَ وَ النَّصْر را باید بخوانم تا دل خدا با آن همه مهربانیش به رحم بیاید؟!
از کودکی دانه های تسبیحم را برای آمدنت با ذکر صلوات به صف می کردم؛ دانه دانه اشکم را به شوق آمدنت به پای همان جاده عشقی ریختم که سالها برای دیدنت به دوردست هایش چشم دوخته ام!
کاش وقتی که می آیی من باشم و به تسبیحم بگویم: در پیچ و تاب شمردن لحظه های زجر آور، بالاخره انتظار به پایان رسید!
باز هم در یکی دیگر از روزهای پاییزی سال 1393 مقابل درب دفتر حمایتی بنیاد، مددکاران برای سوار شدن به اتوبوسی که راهی قم-جمکران بود لحظه شماری می کردند.
در آن هوای سوزناک، سردی شب پاییزی در هیاهوی شوق گره خوردن انگشتان حاجتمند به ضریح مقدس حضرت معصومه(س) به فراموشی سپرده می شد و لذت زیارت خواهر امام رضا(ع) از سختی راه ناهموار جاده پیشی می گرفت!
44 مددجو و مددکار از ساعتی قبل از حرکت با اندک توشه ای برای یک سفر کوتاه در دفتر حمایتی واقع در خیابان آزادی تهران گردهم آمده بودند تا خاطره ای به یاد ماندنی در قاب خاطرات خود حک کنند.
ساعت 17:50 با حرکت اتوبوس، زمزمه دعا و نیایش، یکی از قشنگ ترین ترانه های نجواهای پنهانی را در خلوت یک زیارت شیرین دیگر رقم می زد.
آقای رمضان پور، یکی از مددکاران عزیز بنیاد با نوحه سرایی و قرائت زیارت عاشورا و نیز دعای توسل حال و هوایی عرفانی در جمع زائران به وجود آورد.
پذیرایی بین راه، صبحانه و شامی که از طرف بنیاد تدارک دیده شده بود، بخشی ازخدمات این موسسه به عزیزان مددجو بود.
مددجویان ضمن به جای آوردن زیارت حضرت معصومه(س) و مسجد جمکران، و نیز اقامه نماز، برای برآورده شدن حاجاتشان دست به دعا برداشتند و برای دیدن روی ماه مهدی موعود(عج)، دعای فرج خواندند.
9 صبح روز جمعه مصادف با 23 آبان ماه 1393، کلیه زائرین با سوغاتی های خوشمزه و رنگارنگی که خریده بودند جلوی درب دفتر حمایتی پیاده شده و روانه منزل شدند تا باردیگر با مرور خاطرات و عکس های یادگاری که گرفته بودند برای همه دستندرکاران این سفر زیارتی به خصوص مدیریت محترم بنیاد خیریه نیکوکاران شریف آرزوی سلامتی و کامیابی کنند.
نظر خودتان را ارسال کنید