از همان لحظه که چشمانش بر دنیا روشن شد ، با عارضه ای سخت بنام “فلج مغزی” رو در رو بود .
در سالهایی که گذشت همت بی پایان مادر بود که او را سراپا نگه داشت و شوقی به او داد تا توانست تحصیلش را آغاز کند .
محمدرضا امروز در آستانه دوازدهمین سال زندگی ، سومین سال از حضورش را در دبستان سپری می کند و پله پله در حال پیش روی به سوی یک زندگی بهتر است .
یک زندگی خوب که حق اوست !
در این مسیر سخت ، همراهش شدیم و با تامین هزینه های درمان بیمارستانی ، ویلچری را که به همت یکی از حامیانش خریداری شده بود را به او هدیه کردیم .
محمدرضا به زودی باید یک عمل جراحی خیلی مهم بر روی پاهایش انجام بدهد .
برای این اتفاق نیک ، نیازمند یاری شما خواهیم بود ، پس منتظر اخبار جدیدتر باشید !
نظر خودتان را ارسال کنید