خیریه نیکوکاران شریف

دیدار مریم با حامیانش، دیداری از جنس لبخند و عشق

دیدار مریم با حامیانش، دیداری از جنس لبخند و عشق

مریم در اتاق دیدار بنیاد، در دل دفترش نقاشی می‌کشد. کوه، ابر، خانه، … . بعد، دست از نقاشی‌کشیدن بر‌می‌دارد. به عروسکش نگاه می‌کند. می‌گوید: «دوست دارم بزرگ که شدم، دکتر بشم. به مریضا آمپول بزنم تا زود خوب بشن!» انگار درد آمپول، دردهای زیادی را خوب می‌کند …

نگاه معصومانه‌اش با لبخند ملیحش گره می‌خورد. عروسکش را برداشته و موهای طلائییش را ناز می‌کند. بابا ندارد اما دوستان نیکوکار زیادی دارد که با عشقشان، با محبتشان و … تا حدود زیادی جای خالی پدر را برایش پر می‌کنند!

در راستای شفاف‌سازی عملکردهای بنیاد، اکرام ایتام و توجه ویژۀ رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل محترم بنیاد، سرکار خانم دکتر شیوا محمدی‌نیک، روزِ پنج‌شنبه، ۱۸ آذر سال ۱۳۹۵، مریم، یکی از ایتام تحت پوشش بنیاد از ۱۰ صبح تا ۱۴:۳۰  میهمان خانوادۀ بزرگ نیکوکاران بود. میهمانِ حامیانیِ که با دنیایی از شادی و هدایای نفیس دستِ پُر به دیدنش آمده بودند.

 هر یک از حامیان با بیان خاطرات و برکات مادی و معنوی کارهای خیر و خداپسندانه از این که با حمایت از ایتام نقش مهمی در محو معضلات و مشکلات این قشر مظلوم جامعه داشتند؛ بسیار خوش‌حال بودند.

مادر مریم طی گفت‌و‌گویی کوتاه و صمیمی می‌گوید: «چند سال پیش با تولد دخترم، زندگیمان رنگ‌و‌بوی تازه‌ای به خود گرفت. با اندک حقوق کارگری همسرم زندگی خوبی داشتیم. در یکی از روزهای سال ۹۱ بود که ایست قلبی شوهرم آشیانۀ زندگیمان را در هم کوبید. من ماندم و دختر سه‌ساله‌ای که معنای اشک‌های مرا نمی‌فهمید.

در روزهای ملال آوری که درد تنهایی و مشکلات مالی برایم به وجود آورده بودند، بنیاد خیریه نیکوکاران شریف با تحت پوشش در آوردن من و بسیاری از زنان بی‌سرپرست منطقۀ پیشوای ورامین، امیدهای تازه‌ای در زندگیمان به وجود آورد و خدمات بسیار ارزنده‌اش در زمینه‌های مالی، درمانی و معنوی، زندگیمان را متحول کرد و مرا از رنج بیماری روحی که گرفتارش بودم، رها کرد. چند ماه پیش با سفر به کربلای معلی، یکی از آرزوهای بزرگم که زیارت ضریح مقدس امام حسین (ع) بود، برآورده شد و …»

این دیدار فرصت مناسبی برای تولد انگیزه‌های تازه و بکری بود؛ برای مادر مریم و برای خودِ مریم. برای آن‌ها این همه حمایت و دلگرمی از سوی نیکوکارانی که کمبودهای عاطفی را برای دختر کوچکش پر‌می‌کردند، ارزش زیادی داشت و با بزرگ‌شدن دخترش محبت آن‌ها هم بزرگ‌ترمی‌شد.

آن‌ها هم باور داشتند که در زیر سقف بلند خانۀ بزرگ نیکوکاران، عشق تاریخ انقضاء ندارد و چه‌قدر راحت می‌توان با هم‌دلی و مهربانی، سختی‌ها و ناکامی‌های زندگی را به دنیایی از شادی‌ها و موفقیت‌ها پیوند زد.

آ‌ن‌ها پس از اتمام دیدار و صرف نهار، از حامیان و مددکاران خداحافظی نموده و با وسیلۀ ایاب و ذهاب این مؤسسه مردم‌نهاد با خاطره‌ای به‌یاد‌ماندنی از این روز قشنگ، به سوی خانۀ خود روانه شدند.